پایگاه خبری نوید تربت: http://www.navidtorbat.irغلامرضا بنی اسدی
عملیاتِ منافقین در سال 1367 را تمام شده ندانیم. بیشترِ تفنگ هایشان، زنگ زده است اما کلمات شان، مخرب تر از گلوله دارد، هدف مان قرار می دهد. بسیاری از مطالب اختلاف انگیز زیر عناوین مقدس- حتی- توسط دست هایی نوشته می شود که با تنفس هوای آلبانی را هم آلوده می کنند.
من مرصاد را، عملیاتِ بزرگِ مرصاد را زیست کرده ام. آن روز رزمنده ای کوچک بودم در شمار بزرگ میدان داران جنگ. تنگه چهارزبر و سینه به سینه شدن با جنگجویان منافق، این آدم کش های اجاره ای صدام را تجربه کرده ام. خط به خط خاطرات آن روز را از برم. فریم به فریم تصاویر آن معرکه را پیش چشم می بینم. از کمینی که به ما زدند و ضدکمینی که روی شان اجرا کردیم. از تیری که می زدند تا جوابی که می دادیم. از پارچه سفیدِ دور دستان شان تا سیاهیی که از چشمان شان می تراوید، همه را جلوی چشم دارم. حتی لحظاتی که به نام "نامسعود" ترین رجوی تاریخ و "نامریم ترین" زنِ روزگاران، خود را منفجر می کردند را هم -با هزار تاسف- در یاد دارم. ماشین های سوخته، جسد های متلاشی و پوسترهای هر دو رجوی زیر پای رزمندگان و... را انگار الان هم می بینم.
این که می گویم مرصاد را زیست کرده ام – اما- فقط ناظر به دریاد داشتن و تازه نگهداشتن خاطرات آن نیست بلکه در باره آن بسیار خوانده ام و بسیارتر تامل کرده ام. پرسش طرح کرده و به دنبال جواب گشته ام. واقعا برایم تعجب برانگیز است که چطور چند هزار نفر از فرزندان وطن من مسحورِ قدرت طلبی به نام مسعود رجوی می شوند؟ چطور نگاه فرقه ای دیده و بصیرت شان را به تصرف در می آورد که هیچ چیز دیگر جز او را نمی بینند. گاهی فکر می کنم حتما ما یک جاهایی کم گذاشتیم که آنان توانستند این همه آدم را به ماشین کشتار تبدیل کنند. چطور توانستند آدم های اهل فکر را با این "بی فکری مطلق" بکشانند که اراده شان را هم به اختیار گیرند؟ به هر حال کسانی که وارد کار سیاسی آن هم از این گونه می شوند، آدم های عادی نیستند. اول پرسش ها در ذهن شان می روید، در پی جواب برمی خیزند. برخی درها و راه ها را بسته می بینند، یک کژراهه را راه فرار و گاه حتی راه نجات می پندارند و با شتاب می روند و در برهوت گم می شوند. اگر جای دیگر به جواب می رسیدند شاید پا به این بیراهه نمی گذاشتند. آنان از مادر، "منافق" زاده نشده بودند. مثل همه زیست طبیعی داشتند اما چه می شود که به عاقبتی چنین شوم می رسند مسئله ای است که حتما اهل خرد باید برای پیدا کردن جواب آن بکوشند.
خیلی حرف است در این زمینه که باید گفت اما در این مختصر می خواهم به نکته ای امروزی تر و مهمتر توجه دهم؛ عملیاتِ منافقین در سال 1367 را تمام شده ندانیم. این درست که به گفته آیت الله هاشمی، جنگجویانشان را در کیسه کردیم و درش را بستیم و زیر ضربه بردیم اما جنگِ شان با انقلاب و نظام و ایران همچنان ادامه دارد. بیشترِ تفنگ هایشان، زنگ زده است اما کلمات شان، مخرب تر از گلوله دارد، هدف مان قرار می دهد. بسیاری از مطالب اختلاف انگیز زیر عناوین مقدس- حتی- توسط دست هایی نوشته می شود که با تنفس هوای آلبانی را هم آلوده می کنند. مطالب فراگیر شده در فضای مجازی، که تنش را به چالش می رساند، خیلی وقت ها منشا ای چنین دارد. خیلی از دوستان هم ندانسته، دست دراز منافقین می شوند در بازنشرِ آن. کوتاه سخن این که مراقب باشیم، آنان عملیات خود را ادامه می دهند. ماهم باید مراحل تازه عملیات راهبردی مرصاد را ادامه دهیم. این بار باید فرهنگ و رفتار شان در فضای مجازی را با تبیین حقیقت زیر ضربه ببریم.