بزرگنمایی:
یار مهربان این روزها به شدت از تنهایی و نامهربانی رنج می برد، او زمانی را به یاد می آورد که دارای ارج و قرب فراوانی بود.
پایگاه خبری نوید تربت:http://www.navidtorbat.ir
محمدرضا سالارمقدم
یار مهربان این روزها به شدت از تنهایی و نامهربانی رنج می برد، او زمانی را به یاد می آورد که دارای ارج و قرب فراوانی بود. پدر بزرگهایی را به یاد می آورد که در سرمای شدید زمستان، فرزندان و نوه هایش را دور کرسی جمع نموده و ضمن معرفی او به آنها از زبانش چه قصه ها، تمثیل ها، داستانها و ...را بازگو نمی کرد. و می دید که چگونه همه باحرص و ولع زیاد به سخنانش گوش می دهند و نگاهش می کنند.
یادش می آید که در سالهای نه چندان دور وقتی با دیگر دوستانش در قفسه های کتابخانه ها قرارگرفته بود روزی چندین نفر باشوق او را به میز خود دعوت می کردند تا هم صحبتشان شود و چه بسا برای بدست آوردنش روزها و ماهها در نوبت می ماندند و گاهی دیگران را واسطه زودتر رسیدن به او می نمودند.
یار مهربان باخود می اندیشد که دلیل آن همه توجه و مهربانی و این همه بی توجهی و نامهربانی چیست؟ از خود می پرسد آیا برخی دوستانش مقصرند که چون کم محتوا شده اند جذابیتشان را از دست داده اند و ضمن صدمه به خودشان دیگر یاران را نیز آماج بی توجهی قرار داده اند؟ یا مخاطبانشان دچار رخوت و تنبلی گردیده اند و دیگر حوصله چند دقیقه مطالعه در هفته را ندارند؟
یار مهربان وقتی که کودکان، جوانان و نوجوانان دهه های گذشته تا همین دهه هفتاد را که با شور و شوق کتابخانه به کتابخانه، کتابفروشی به کتابفروشی و شهر به شهر میگشتند تا پیدایش کنند و از وجودش بهره مند شوند با کودکان، نوجوانان، جوانان و حتی میانسالان زمان حال مقایسه میکند که تحت تاثیر فضای مجازی و غیر مجازی قرار گرفته اند و دیگر حوصله دیدن و گفتگو با او را ندارند و ترجیح میدهند همه چیز را بدون زحمت و آماده بدست آورند، دردی عمیق در قلبش می پیچد.
او دیده است برخی از دوستانش بر اثر این نامهربانی ها دچار سکته کامل یا ناقص شده اند.
یار مهربان به ویژه زمانی که پای صحبت قدیمی ترهای خود مینشیند و میفهمد که آنها چگونه در تیراژهای چند صد هزاری تکثیر شده و حتی چندین بار تجدید حیات یافته اند در حالی که بسیاری از دوستان فعلیش تیراژشان به یک هزار هم نمیرسد و بیشتر از یک بار فرصت تجدید حیات نمی یابند غم و اندوهش افزون تر میشود.
بله ؛ یار مهربان روزهای سختی را می گذراند و نفسش به شماره افتاده، برای تجدید حیات نیاز به تنفس مصنوعی که همان توجه جامعه به وی است دارد. اگر دیر به دادش برسیم به خاطره ها خواهد پیوست و با رفتنش فرهنگ و خیلی از چیزها ی دیگر را خواهد برد.