چشمی به سوی آسمان، آشنایی با شاعران و ادیبان منطقهی تربت حیدریه
بزرگنمایی:
نوید خراسان و پایگاه خبری نوید تربت در بخش دوم معرفی شاعران و ادیبان تربت حیدریه به زندگی و آثار شاعر، ترانهسرا، نویسنده، کارگردان تئاتر و مجسمهساز مهدی حسن زاده پرداخته است.
پایگاه خبری نوید تربت:http://www.navidtorbat.ir
بهمن صباغ زاده
دلی که این همه باریده تا بهار بیاید / چگونه با غم دلکندنت کنار بیاید
نوید خراسان و پایگاه خبری نوید تربت در بخش دوم معرفی شاعران و ادیبان تربت حیدریه به زندگی و آثار شاعر، ترانهسرا، نویسنده، کارگردان تئاتر و مجسمهساز مهدی حسن زاده پرداخته است.
از بوری آباد تا کرمان
مهدی حسن زاده فرزند محمد و معصومه در یکی از روزهای آغازین بهار یعنی هفتم فروردین 1368 در روستای بوریآبادِ تربت حیدریه به دنیا آمد. فرزند آخر خانواده و به اصطلاحِ معروف تهتغاریِ خانه بود. پدرش کشاورز بود و مهدی کودکی را در طبیعت زیبای روستا و دشتهای وسیع جنوبِ تربت حیدریه گذراند. مسئولیت کارهای مزرعه و عشق به خانواده مهدی را از کودکی در متن کار و فعالیت قرار داد. هفت ساله که شد مثل همسن و سالهایش در روستا به دبستان احمدی بوریآباد رفت و تا کلاس پنجم دبستان را در آن دبستان تحصیل کرد.
ادامهی تحصیل برای بچههای روستا به سادگی کودکان شهرنشین نیست و معمولا با طی مشقتهای فراوان همراه است. مهدی برای ادامهی تحصیل راهی هفت کیلومتری را طی میکرد و به تربت حیدریه میآمد. مدرسهی راهنمایی خطیبی و هنرستان فنی طالقانی در ادامهی این راه پذیرای حسن زاده بودند.
سال 1386 در رشتهی ساخت و تولید دیپلم گرفت. همان سال در کنکور آموزشکدههای فنی شرکت کرد و نتیجهاش قبولی در کاردانی ماشینابزار دانشکدهی شهید دادبین کرمان بود. شهریورماه سال 1388 آ حسن زاده فوق دیپلم را گرفته بود که به تربت حیدریه برگشت.
پسرها در این مقطع از زندگی، باید دنبال کارهای سربازی باشند و مهدی عزیز هم رفت دنبال دفترچهی سربازی اما از دفترچهی کنکور کارشناسی هم غفلت نکرد. کنکور کارشناسی را شرکت کرد و اعزام شد به خدمت برای گذراندن دورهی آموزشی در پادگان 04 بیرجند. هنوز خدمت آموزشی تمام نشده بود که نتیجهی کنکور آمد. بخت چنین رقم زده بود که دانشگاه رفسنجان دو سال میزبان مهدی حسن زاده باشد. خدمت سربازی میتوانست کمی منتظر بماند. دو سال بعد با مدرک کارشناس تکنولوژی قالبسازی، سربازی را ادامه داد و در نهایت در سال 1392 با دست و دلی هنرمند به تربت برگشت.
شاعر و هنرمند چند منظوره
در دورهی کاردانی، شعر و در دورهی کارشناسی، تئاتر و بعد از آن مجسمهسازی وارد زندگی مهدی حسن زاده شده بود و او حالا به عنوان هنرمندی به چندین هنر آراسته به زادگاهش برمیگشت. طبیعی بود که بعد از این به دنبال ارتباط با شاعران، بازیگران، نویسندگان و کارگردانان تئاتر و همچنین هنرمندان رشتهی هنرهای تجسمی در زادگاه خودش باشد. همینطور هم شد.
حسن زاده بعد از بازگشت به تربت حیدریه به فعالیت خودش در زمینههای هنری ادامه داد، بعد از آن به واسطهی رشتهی دانشگاهیاش به مشهد رفت و در کارخانجات مختلف کار طراحی مدل، قالبسازی و کنترل کیفیت را انجام میداد. در تمام این مدت علاقهاش به هنرهای نمایشی، تجسمی و شعر را به جدیت دنبال میکرد.
از مهدی حسن زاده میپرسم چه شد که به شعر گرایش پیدا کردی و او چنین میگوید: «از همان دوران دبستان کتابهای غیر درسی خصوصا شعر و داستان را هرچند با مشقت اما به دست میآوردم و مطالعه میکردم، در دورهی راهنمایی کتاب رباعیات خیام و گلستان سعدی وارد زندگیام شد. گلستان سعدی و رباعیات خیام خیلی جذبم کرد. سعی میکردم شبیه رباعیات خیام چیزهایی بنویسم. البته وزنش شبیه رباعی درنمیآمد. فقط چهار جمله بود که با کلمات مشابه تمام میشد. در این چهار جمله سعی میکردم شاعرانه سخن بگویم و تلاشم این بود که این نوشتهها به اشعاری که در گلستان سعدی و رباعیات خیام دیده بودم شبیه باشد. ناگفته نماند که اینها را هر چندوقت یکبار به دقت معدوم میکردم که به چشم کسی نرسد و اسبابِ خجالتم نشود.
وقتی در کرمان در دورهی کاردانی تحصیل میکردم میدان مشتاقعلیشاه و مقبرهی این شخصیت باعث شد پیگیر شخصیت و زندگینامهاش شوم. کتابهای دکتر باستانی پاریزی و شنیدهها در مورد مشتاقعلیشاه حکایت از این داشت که این مرد بزرگ از تربت حیدریه به اصفهان و کرمان رفته است. همین اشتراکِ زادگاه مرا وادار میکرد به بیشتر نوشتن و سعی میکردم در راه پرپیچ و خم هنر اندکی پیش روم.
در دورهی کارشناسی رفتم دنبال تشکیل انجمن شعر. اطلاعیه چاپ کردم و با کمک استاد طالبی که در دانشگاه ادبیات تدریس میکرد و با شعر معاصر دمساز بود، توانستم شاعران و کسانی را که در این زمینه استعدادی داشتند پیدا کنم. جلسات شعر راه افتاد و کمکم رونق گرفت.
شکوفایی شاعر در «پاییزان»
ابتدای پاییز سال 1392 تصمیم گرفتم یک شب شعر با عنوان «پاییزان» در مزار بوریآباد برگزار کنم. شمارهی تماس استاد احمد نجف زاده را پیدا کردم. با این استاد بزرگوار تماس گرفتم و ایشان هم با تواضع پذیرفتند و همراه چند تن از شاعران تربت حیدریه در این شب شعر شرکت کردند و در جمع جوانان علاقهمند روستای بوریآباد شعر خواندند. این جلسه آغاز آشنایی من با شاعران همشهریام بود»
مهدی حسن زاده بعد از پایان خدمت سربازی هم رابطهاش را با جلسات شعر تربت حیدریه حفظ کرد و امروز هم یکی از شاعران خوب تربت حیدریه محسوب میشود. او در توضیح ادامهی این راه میگوید: «کتاب عروض و قافیهی استاد سیروس شمیسا باعث شد بتوانم قواعد وزن را یاد بگیرم و بتوانم شعرم را به سطحی برسانم که از خواندنش در جلسات ادبی واهمهای نداشته باشم»
او دلباختهی سعدی است و از شعرای کلاسیک غزل سعدی را بسیار میخواند. در شعر معاصر هم اشعار شادروان نجمه زارع و فاضل نظری را بسیار میپسندد. حسن زاده میگوید: «عاشقانههای روان و صمیمی سعدی راه و رسم شعر گفتن را به من میآموخت و در سالهای جوانی بیشترین تاثیر را بر میگذاشت»
شاعری که شعر را یک نمایش می داند
مهدی حسن زاده شعر را یک نمایش میداند. نمایشی که هستیِ غیر قابل لمس را در جهان نهفته در پشت پلکهایمان برای ما ملموس میکند. ذهن شاعر این نمایشِ آمیخته با احساس را به کلمات تبدیل میکند و روی کاغذ میآورد تا شعر شکل بگیرد.
اولین قالبهایی که حسن زاده در آن طبعآزمایی کرد دوبیتی و رباعی بود اما بعد کمکم به سمت غزل و ترانه رفت و اشعار امروزش بیشتر غزل و ترانه است. غزلهای روان، بسیار عاطفی و ترانههای سهل و ممتنع و عاشقانهی مهدی حسن زاده او را امروز در جمع شاعران خراسان مطرح کرده است و او در حال حاضر در این دو قالب به نوعی زبان شخصی رسیده است که با خواندن آثارش فهمیده میشود.
از آقای حسن زاده راجع به نقش شعر در زندگی انسان امروز میپرسم و چنین میشنوم: «به طول کلی آدم دنبال دفع ضرر و جلب سود است. شعر خواندن و شعر سرودن هم سود دارد اما سودی معنوی که باعث میشود درک و دریافت ما از جهان عمیقتر شود. به ما یاد میدهد که احساسمان را جدی بگیریم . به ما کمک میکند تا مسائل خشونتباری که در دنیای امروز اتفاق میافتد را به نحوی تحمل کنیم.
حسن زاده علیرغم حضور در جشنوارهها و کسب جوایز متعدّد در زمینهی تئاتر، در عرصهی شعر چندان اهل جشنواره نبوده است. او تنها در ابتدای دههی نود دو بار در جشنوارهی «خاتون خورشید» شرکت کرد و هر دو بار در شهرستان در زمینهی شعر مقام اول را کسب کرد. او تا امروز مجموعهی شعر مستقلی چاپ نکرده است اما شعرش در گزیدههای شعری که در خراسان چاپ شده است بازتاب داشته است از جمله «خراسانه» که به ترانههای شاعران خراسان میپردازد و به همت آقای مهدی عطاران چاپ شده است.
او جشنوارههای شعر را اگر روی موضوع خاصی تمرکز نداشته باشند راهی میداند برای ارتباط شاعران با یکدیگر و ایجاد دوستی و رفاقت بین شاعران شهرهای مختلف اما همیشه ترس از قضاوت شدن و برچسب خوردن به عنوان «شاعر جشنوارهای» شاعران خوب را از شرکت در این جشنوارهها دور میکند و در نتیجه جشنوارهها سطح هنری چندان بالایی ندارد. او معتقد است امروزه فضاهای مجازی با پیامرسانهای مختلفی که عرضه شده است راه آسانی را برای شناخت شاعران از هم و خواندن شعر یکدیگر باز کرده است.
دستهایی هنرمندانه و ذهنی خلاق
مهدی حسن زاده شاعر، ترانهسرا، نویسنده، کارگردان تئاتر و مجسمهساز امروز بیشتر از همیشه به مجسمهسازی میپردازد. دستهای هنرمند و ذهن خلاق او اینروزها ایدهها را به صورت هنر تجسمی عرضه میکند. این شاعر خوب همشهری معتقد است که باید جلساتی با محوریت هنر در تربت حیدریه برگزار شود که پُل ارتباطی بین هنرمندان رشتههای مختلف هنری باشد و معتقد است ارتباط هنرمندان رشتههای مختلف هنری با یکدیگر درک و دریافت آنها را از آثار هنری بیشتر کرده و حتی به هنر تخصصی خودشان وسعت میبخشد.
مهدی حسن زاده امروز یکی از نقاط قوت شعر تربت حیدریه است و حضورش در جلسات شعر به جوانترها انگیزه و انرژی میدهد. با تمام گرفتاریهایی که در زمینههای مختلف هنری دارد سعی میکند سهم هر استعدادش را بپردازد. ذهنش همیشه از ایده لبالب است و با شناختی که از مکتبهای هنری دارد سعی میکند دائما تعریفش را از هنرهای مختلف به روز کند. نوآوریهای زبانی، عاطفهی سرشار، زبان روان و سالم، سادگی، صمیمیت و فردیت از ویژگیهای شعر اوست. عشق پربسامدترین موضوع شعرهای وی است. عشق او در عین دستیافتنی بودن و گرفتار بودن در زمان و مکان، شکوهی اساطیری در دل خود دارد. در یک جمله میتوانم بگویم غزلها و ترانههای مهدی حسن زاده آیینهی تمامنمای خودِ اوست.
در ذیل چند نمونه از اشعار این شاعر وهنرمند همه فن حریف را می خوانید.
غزل:
دلی که این همه باریده تا بهار بیاید
چگونه با غم دلکندنت کنار بیاید
نگیر از من دلتنگ و بی قرار، دلت را
نخواه بر سرِ من درد روزگار بیاید
نخواه آمدنت شعر جاودانه نباشد
و سوز رفتنت از راه بیگدار بیاید
من و تو مثل درخت و پرندهایم نباید
میان صحبتمان حرفی از قطار بیاید
برای من که پُر از گریه بودهام کافیست
همین که با منِ غمگین دلت کنار بیاید
همین که موی سپید مرا تو شانه کنی یا
همین که شال تو در گریهام به کار بیاید
در آرزوی تو با پیشکوه قصه بسازم
صدای خندهات از سمت آبشار بیاید...
برای من تو شبیه صدای وقت اذانی
که باید از همهی شهر آشکار بیاید
تو مثل شاخهنباتی برای من که دمادم
بعید نیست گل از دامنت به بار بیاید
تو انتظار منی حرف رفتن از تو بعید است
نگو که میروی از تو من انتظار ندارم...
ترانه:
اومدم شهرو با خودم ببرم
به زمانی که عاشقت بوده
اومدم خون کنم دل شهرو
حالا که هیشکی نیست آسوده
تو که رفتی هوا یه جوری شد
شهر انگار با همه قهره
بعدِ تو خیلیا نمیدونن
تربت حیدریه هم شهره
کوچهی سنگ فرش بعد از تو
مثل یه بغض توو گلو افتاد
تو که رفتی غدیر خلوت شد
رونق از شیرِ چهارسو افتاد
هیچکس بعدِ تو نمیخونه
خطنگارای نخلِ چوبی رو
بعد تو هیچکس نمیفهمه
حالِ فردوسی جنوبی رو
شبمو صبح میکنم بی تو
با همین پرسههای طولانی
جنّت و قائم و امام حسین
آبشار و بهار و کاشانی...
نیستی که ببینی این روزا
پُرم از التماس، از خواهش
شبه بازار روز بعد از تو
نیست تو چارراه، آسایش
اومدم با خودم قدم بزنم
خودمو جا کنم تو آغوشِ
این همون بازیِ همیشگیه
عشق! یادم تو رو فراموشه
اومدم کافهها رو دوره کنم
باغ ملی رو با خودم ببرم
با خودم، با خودم چکار کنم؟
وقتی اینقدر بی تو بیثمرم
پُره اندیشههای بیروحم
سینما بهمنم که رفته به باد...
ما رو حالا نمیرسونه به هم
پلههای ادارهی ارشاد
شهر بی تو یه شعر مختصره
که قراره بمیره توی سرم
شهر بی تو یه مشت دوده فقط
که نمیذاره سمتِ تو بپَرم
منبع این زندگینامه: مصاحبهی بهمن صباغ زاده با شاعر در مهرماه 1399 است.
http://https//t.me/navidtorbatkabar